امام علی(ع) از دیدگاه دانشمندان اهل سنت
احمد بن حنبل (پیشوای مذهب حنبلی) می گوید: آن همه فضیلتها که برای علی بن ابی طالب بوده و نقل شده برای هیچ یک از اصحاب رسول خدا نبوده است. (1) همچنین وی از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده که به فاطمه(س) فرمود: «آیا راضی نمی شوی که من تو را به کسی تزویج کنم که اولین مسلمان است و علمش از همه بیشتر و حکمتش از همه عظیم تر است.»
احمد بن حنبل (پیشوای مذهب حنبلی)
او می گوید: آن همه فضیلتها که برای علی بن ابی طالب بوده و نقل شده برای هیچ یک از اصحاب رسول خدا نبوده است. (1)
همچنین وی از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده که به فاطمه(س) فرمود: «آیا راضی نمی شوی که من تو را به کسی تزویج کنم که اولین مسلمان است و علمش از همه بیشتر و حکمتش از همه عظیم تر است.» (2)
محمد بن ادریس (پیشوای مذهب شافعی)
دربارۀ علی(ع) سروده ای دارد که چنین است:
لَو اَنَّ المُرتَضَی اَبدَی مَحَلَّهُ
لَصَارَ النَّاسُ طُرّاً سُجّداً لَهُ
وَ مَاتَ الشَّافِعِی وَ لَیسَ یَدْرِی
عَلِیٌّ رَبُّهُ اَمْ رَبُّهُ الله
«هرگاه علی جایگاه و حقیقت خویش را برای مردم آشکار کند، هر آینه مردم دسته دسته در برابر او به سجده خواهند افتاد، شافعی مُرد و عاقبت نفهمید علی(ع) پروردگار است، یا الله پروردگار اوست.» (3)
همچنین از سروده های اوست:
عَلِیٌّ حُبُّهُ جُنُّة
اِمَامُ النَّاسِ وَ الجَنَّة
وَصِیُّ المُصطَفَی حَقّاً
قَسِیمُ النَّارِ وَ الجَنَّة (4)
«دوستی علی سپر آتش دوزخ است؛ او امام انسانها و پریان است؛ او در حقیقت جانشین مصطفی و تقسیم کننده بهشت و دوزخ است.»
همچنین امام شافعی در جای دیگر می گوید: به من گفتهاند رافضی شدی (از حق روی گرداندی)؛ گفتم: هرگز دین و اعتقادم رفض نیست؛ ولی بدون شک دوست می دارم بهترین امام و بهترین هادی را. اگر معنی رفض، دوستی وصیّ پیامبر (علی بن ابیطالب) است، به درستی که من رافضی تر از همه مردم هستم. (5)
ابن صبّاغ مالکی (اندیشمند مالکی مذهب)
وی دربارۀ فضایل امام علی(ع) می گوید: «حکمت از گفتارش چیده می شد و دانشهای آشکار و نهانی به قلبش بسته بود، همیشه از سینه اش دریاهای علوم، جوشان و امواجشان خروشان بود، تا آنجا که رسول خدا(ص) فرمود: «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا؛ من شهر علمم و علی(ع) باب (در) آن است.» (6)
ابن ابی الحدید (شارح نهج البلاغه و دانشمند معتزلی مذهب)
او می گوید: «وَ مَا أَقُولُ فِی رَجُلٍ أَقَرَّ لَهُ أَعْدَاؤُهُ وَ خُصُومُهُ بِالْفَضْلِ وَ لَمْ یُمْکِنْهُمْ جَحْدُ مَنَاقِبِهِ وَ لَا کِتْمَانُ فَضَائِلِهِ؛ چه بگویم دربارۀ مردی که دشمنانش به فضایل و مناقب وی اعتراف می کنند و هرگز برای آنان مقدور نشد که مناقبش را انکار نموده و فضایلش را بپوشانند!
آن گاه می افزاید: تو خود می دانی که بنی امیّه، زمامداری اسلام را در شرق و غرب روی زمین به دست آوردند و با هر نوع حیله گری در خاموش ساختن نور او کوشیدند و هرگونه لعن و افترا را بر علی(ع) بالای منابر ترویج نمودند، هر کس که او را مدح و توصیف می کرد، مورد تهدید قرار می گرفت. هر روایتی که فضیلت علی(ع) را بازگو می کرد، ممنوع ساختند. حتی از نامگذاری به نام علی جلوگیری کردند. همه این اقدامات و تلاشها جز ظهور عظمت و جلالت شخصیت علی(ع) نتیجه ای در پی نداشت... در حقیقت این همه نابکاریهای بنی امیه مانند پوشانیدن آفتاب با کف دست بود... .
من چه بگویم دربارۀ مردی که همۀ فضیلتها به او منتهی می شود و هر مکتب و هر گروهی خود را به او منسوب می نماید. آری اوست رئیس همۀ فضیلتها... .» (7)
من چه بگویم دربارۀ مردی که اهل همه مذاهب غیراسلامی که در جوامع اسلامی زندگی می کنند، به او محبت می ورزند و حتی فلاسفه ای که از ملت اسلامی نیستند، او را تعظیم می نمایند... . (8)
همچنین می نویسد: «چه بگویم در حق کسی که از دیگران در هدایت پیشی گرفت، به خدا ایمان آورد و او را عبادت نمود، در حالی که تمام مردم سنگ را می پرستیدند... .» (9)
«او در عبادت، عابدترین مردم شمرده می شد؛ نماز و روزه اش از همگان بیشتر بود و مردم نماز شب و ملازمت بر اذکار و مستحبات را از آن حضرت آموختند.» (10)
«مبادی جمیع علوم به او بازمی گردد. او کسی است که قواعد دین را مرتب و احکام شریعت را تبیین کرده است. او کسی است که مباحث عقلی و نقلی را تقریر نموده است.» (11) آن گاه کیفیت رجوع هر یک از علوم را به امام علی(ع) توضیح می دهد.
عبدالله بن عباس
وی که از جمله مفسّران بزرگ مسلمان – به ویژه اهل سنّت – محسوب می شود، علم خود و صحابه را در برابر علم علی(ع) چونان قطره ای از دریا می داند و در مورد آن حضرت می گوید: «آیه ای در قرآن نیست، مگر آنکه علی، مصداق بارز آن است، خداوند یاران پیامبر را در جاهای بسیاری مورد سرزنش قرار داده است، ولی دربارۀ علی(ع) جز خیر و نیکی یاد نکرده است.» (12)
فخر رازی (دانشمند و مفسّر معروف اهل سنّت)
«هر کس در دین خود، علی بن ابی طالب را پیشوای خود قرار دهد، همانا رستگار شده است؛ زیرا پیامبر(ص) فرمود: «اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَ عَلِیٍّ حَیْثُ دَار؛ (13) خداوندا! علی هرگونه باشد، حق را بر محور وجودش بچرخان.»
خوارزمی (ادیب و خطیب مشهور اهل سنّت)
آیا چون ابوتراب، جوانمردی هست؟ آیا چون او پیشوای پاک سرشتی روی زمین وجود دارد؟ چشم مرا هر گاه درد فراگیرد، توتیایش خاکی است که پای او بدان رسیده باشد. علی همان است که شبانگاه در محراب از دل می خروشید و می گریست و روز با چهره ای خندان در گرد و غبار میدان جنگ فرو می رفت.
او از زرد و سرخ بیت المال مسلمین بهره ای نمی گرفت. او همان شکننده بتها بود؛ هنگامی که بر دوش پیامبر پا نهاد. گویا همه مردم بسان پوستند و مغز، مولای ما علی است... .» (14)
زمخشری (ادیب و دانشمند اهل سنّت)
وی دربارۀ شخصیت امام علی(ع) می گوید: من چه بگویم دربارۀ مردی که فضایل او را دشمنانش از راه کینه جویی و حسد انکار کردند و دوستانش از بیم جان، باز از این میان آن قدر فضیلتهای وی انتشار یافته که شرق و غرب عالم را فراگرفته است. (15)
همچنین این اندیشمند اهل سنت ضمن نقل حدیث قدسی: «مَنْ اَحَبَّ عَلِیّاً أَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ وَ إِنْ عَصَانِی وَ مَنْ أَبْغَضَ عَلِیّاً أُدْخِلُهُ النَّارَ وَ إِنْ أَطَاعَنِی؛ (16) یعنی خداوند فرمود: هر کس علی را دوست بدارد، او را وارد بهشت می کنم، هر چند مرا نافرمانی کند و هر کس علی را دشمن بدارد، او را به آتش جهنم درآورم، ولو اینکه مرا اطاعت کرده باشد.»
نکته شایان توجه اینکه دوستی و ولایت آن امام همام سبب کمال ایمان است و با کمال ایمان، معصیت در فرعی از فروع، زیانبخش نیست؛ ولی با فقدان ولایت و محبت آن حضرت ایمان ناقص است؛ از اینرو فاقد آن، مستحق آتش جهنم خواهد بود.
جاحظ (ادیب، سخندان و سخن شناس معروف)
وی می گوید: «عَلِیِّ ابْنِ اَبِیطَالِب کَرَّمَ الله وَجْهَهُ، پس از رسول خدا از همگان فصیح تر، دانشمندتر و زاهدتر و در رابطه با حق سخت گیر است و پس از پیامبر(ص)، امام خطبای عرب به طور مطلق به شمار می رود.» (17)
این اندیشمند اهل سنت می گوید: «سخن گفتن دربارۀ علی(ع) ممکن نیست. اگر قرار است حق علی ادا شود گویند غلوّ است و اگر حق او ادا نشود دربارۀ علی(ع) ظلم است.» (18)
بیهقی (دانشمند نامی اهل سنت)
وی دربارة فضایل امام علی(ع) چنین روایت نموده که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «مَن اَحَبَّ أَنْ یَنْظُرَ إِلَى آدَمَ(ع) فِی عِلْمِهِ وَ إِلَى نُوحٍ(ع) فِی تَقْوَاهُ وَ إِلَى إِبْرَاهِیمَ(ع) فِی حِلْمِهِ وَ إِلَى مُوسَى(ع) فِی هَیْبَتِهِ وَ إِلَى عِیسَى(ع) فِی عِبَادَتِهِ فَلْیَنْظُرْ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ(ع)؛ (19) هر کس دوست دارد به علم و دانش آدم(ع) بنگرد و مقام تقوا و خود نگهداری نوح(ع) را [مشاهده نماید] و بردباری حضرت ابراهیم(ع) را [نظاره کند] و به عبادت موسی(ع) [پی ببرد]، باید به علی بن ابی طالب نظر بیندازد.»
این روایت بیانگر این حقیقت است که حضرت علی(ع) جامع صفات پیغمبران اولوالعزم است. از این رو، در روایت طولانی دیگری از «صعصعۀ بن صوحان» آمده است که خود حضرت نیز به این حقیقت اشاره نموده است:
«اگر چه تمجید و تجلیل از خویشتن زشت است، ولی از باب اظهار نعمت الهی میگویم که من بر موسی، عیسی، ابراهیم، آدم، نوح، سلیمان و ... برتری دارم.» (20)
شیخ محمد عبده (21)
وی میگوید: در هنگام مطالعه نهج البلاغه، گاهی یک عقل نورانی را میدیدم که شباهتی به مخلوق جسمانی نداشت، این عقل نورانی از گروه ارواح و مجردات جدا شده و به روح انسانی پیوسته و آن روح انسانی را از لباسهای طبیعت تجرید نموده و تا ملکوت اعلا بالا برده و به عالم شهود و دیدار روشنترین انوار نائل ساخته است و با این وصف شگفتانگیز، پس از رهایی از عوارض طبیعت در عالم قدس آرمیده است.
لحظات دیگری صدای گوینده حکمت را میشنیدم که واقعیات صحیح را به پیشوایان و زمامداران گوشزد میکرد و موقعیتهای تردیدآمیز را به آنان نشان میداد و از لغزشهای اضطرابآور بر حذرشان میداشت و آنان را به دقایق سیاست و طرق کیاست راهنمایی میکرد و به مقام واقعی ریاست آشنا میساخت و به عظمت تدبیر و سرنوشت شایسته بالا میبرد. (22)
وی در مقدمه شرح نهج البلاغه مینویسد: «در همه مردم عرب زبان، یک نفر نیست مگر اینکه معتقد است سخن علی(ع) بعد از قرآن و کلام نبوی، شریفترین، بلیغترین، پرمعنیترین و جامعترین سخنان است.» (23)
عبدالفتّاح عبدالمقصود (نویسنده و دانشمند مشهور مصری)
او مینویسد: من همواره اخلاق و موهبتهای الهی و آنچه را که تشکیل دهنده شخصیت است، مقیاس شناخت عظمت انسانی قرار میدهم؛ از اینرو بعد از پیامبر(ص) کسی را ندیدهام که شایسته باشد پس از او قرار گیرد یا بتواند در ردیفش بیاید جز پدر فرزندان پاک و برگزیدة پیامبر؛ یعنی «علی بن ابی طالب»، و من در این سخن به طرفداری از تشیّع وارد نشدهام، بلکه این رأیی است که حقایق تاریخ گویای آن است.
امام، برترین مردی است که مادرِ روزگار تا پایان عمر خود چون او نزاید، و اوست که هرگاه هدایتطلبان به جستجوی اخبار و گفتارش برآیند، از هر خبری برای آنان شعاعی میدرخشد. آری او مجسمهای از کمال است که در قالب بشریت ریخته است. (24)
امام علی(ع) از دیدگاه برخی از مخالفانش
معاویة بن ابی سفیان
معاویه از بزرگ ترین دشمنان امام علی(ع) است و پیوسته در کنار پدرش (ابوسفیان) با مسلمانان جنگیده و سرانجام در «فتح مکّه» که سال هشتم هجرت بود، به ناچار «اسلام» را پذیرفت، ولی در باطن «کفر» خود را حفظ نمود. (25)
مخالفتهای آشکار و پنهان معاویه و عمّال وی و طغیانهای بیحدّ و حساب آنان در برابر امام علی(ع) به گونهای است که خاص و عام به آن اعتراف میکند و کسی نیست که این واقعیت را انکار نماید. دشمنی معاویه نسبت به امام علی(ع) از حدّ فزون است، تا آنجا که دشمنیهای او نسبت به امام علی(ع) و یارانش در مقایسه با عداوتها و ظلمهای پدرش ابوسفیان نسبت به پیامبر اکرم(ص) و مسلمانان بیشتر بوده است.
مگر «معاویه» و دار و دستهاش هشتاد سال بر ضدّ امام علی(ع) قیام نکردند؟ مگر آنان در منابر رسمی و نماز جمعهها بر سبّ و ناسزاگویی مولا علی(ع) بسیج نشدند؟
مگر سرمایهها و درهم و دنانیر «بنی امیه» برای نابود کردن فضایل و مناقب امیرالمؤمنین(ع) به کار گرفته نشد؟
مگر معاویه نبود که در مقابل امام علی(ع) صف آرایی کرده و جنگید و سرانجام، مسلمانان را نیز فریب داد و با حیله و نیرنگ به مسند خلافت نشست و مردم را از حکومت صالحان محروم گردانید؟
سخن کوتاه اینکه: با تمام تلاشهای پلید، بسیج دولتی و مزدور کردن مبلّغان خودفروش و ... سرانجام نتوانستند بر مراد خویش نائل آیند، بلکه گاه و بی گاه خود نیز مجبور میشدند لب به اعتراف گشوده و فضایل مولی الموحّدین علی(ع) را بازگو کنند؛ زیرا حقیقت سرانجام پیروز است.
با مراجعه و مطالعه در منابع اصیل شیعه و سنی، درمییابیم که حتی دشمنان درجه یک آن امام همام در مواضع متعدد در مورد عظمت شخصیت، کمال و فضایل آن حضرت سخنها گفتهاند؛ از معاویه اعترافات مهم و قابل توجهی در مورد عظمت شخصیت و فضایل مولی الموحدین علی(ع) نقل شده است.
در اینجا به اختصار و از باب نمونه به ذکر برخی از اعترافات معاویه، طرفداران، عمّال و کارگزاران وی و برخی دیگر از مخالفان آن حضرت میپردازیم.
معاویه در نامهای به امام علی(ع) نوشت: «به جانم سوگند که من منکر فضایل اسلامی و خویشاوندی تو با رسول خدا(ص) نیستم.»
همچنین معاویه به ابوهریره گفت: «گمان نمیکنم که من برای زمامداری، از علی شایستهتر باشم.» (26)
روزی معاویه به وزیر و مشاورش (عمرو بن عاص) گفت: «به خدا سوگند من حتماً میدانم که اگر علی(ع) را بکشم، مستحق آتش دوزخ خواهم شد و چنانچه او مرا در این جنگ (صفین) بکشد، باز هم من در آتش خواهم بود! "عمرو بن عاص" پرسید: پس چرا با علی میجنگی؟ معاویه گفت: «پادشاهی ناز است!!» (27)
روزی محصن ضَبی بر معاویه وارد شد، معاویه از او پرسید: از کجا میآیی؟ او (برای چاپلوسی) گفت: از نزد بخیلترین مردم، علی بن ابی طالب! معاویه بانگ برآورد و گفت: «وای بر تو، چگونه علی را بخیلترین مردم مینامی در حالی که اگر یک خانه پر از طلا و یک خانه پر از نقره داشت، طلاها را پیشتر از نقرهها به بینوایان میداد و به طلا و نقره میگفت: ای طلای زرد و ای نقره سفید! (بروید) و غیر علی را فریب دهید. آیا متعرض من میشوی یا مرا تشویق میکنی و میفریبی؟ هرگز، فریب تو را نمیخورم، به تحقیق که تو را سه طلاقه کردم که دیگر رجوعی در آن نیست.» (28)
ابن ابی الحدید معتزلی، شارح نهج البلاغه مینویسد: «هنگامی که جاسوسان معاویه اعزام مالک اشتر را به مصر به او گزارش دادند و او مأمور مالیاتی «قلزم» را – با وعده معافیت از پرداخت مالیاتهای موجود و مالیاتهایی که بعداً جمعآوری میکند – وادار نمود تا مالک اشتر را قبل از رسیدن به مرکز استانداری مصر بکشد و او هم با تظاهر به دوستی علی(ع) مالک را با عسل مسموم مورد پذیرایی قرار داد و او را شهید کرد و عهد نامهاش را – که در حقیقت اساسنامه حکومت اسلامی بود و از ناحیه امیر مؤمنان(ع) تنظیم شده بود تا در اختیار وی برای اجرای عملی آن در مصر قرار گیرد – عیناً برای معاویه فرستاد. معاویه وقتی که این اساسنامه را مطالعه و بررسی کرد، آن را سرشار از علم و برخوردار از عالیترین فرازهای قانونی و نقش سرنوشتساز کشورداری یافت؛ بهت زده شد و حالت تعجّب و حرص بر پیگیری و نگهداری آن نوشته از وی نمایان گردید.
ولید بن عقبه که در مجلس حاضر بود، پیشنهاد سوزاندن اساسنامه و دیگر نامههای ارسالی از مالک و علی(ع) را مطرح کرد. معاویه گفت: بس است، تند مرو که رأی قابل قبولی نداری. ولید گفت: آیا رأی صحیح این است که اعلام شود چنین اثری به دست آمده، تا مردم بدانند احادیث و نوشتههای ابوتراب، علی(ع) نزد تو است و تو از آن بهرهبرداری علمی و حکومتی میکنی؟
معاویه گفت: «وای بر تو، آیا دستور میدهی یک اثر علمی همانند این اسناد را به آتش کشم؟ به خدا سوگند علمی جامعتر و حکیمانهتر از این آثار و نوشتهها به گوشم نرسیده است.»
ولید گفت: اگر این چنین از مقام علمی و قضایی علی(ع) به شگفت آمدهای، پس از چه رو به جنگ و کشتار با وی برخاستهای؟ معاویه بعد از قدری بگو مگو و سکوت دربارة زمامداران قبل از امیرالمؤمنین علی(ع) گفت: «بگذارید من در عهدنامه مالک اشتر تأمّل و بررسی نمایم؛ زیرا من نه علمی را خوانده و با آن برخورد کردهام که جامع و حکیمانهتر از آن باشد و نه اثری را دیدهام که از حیث اشاره به آداب قضایا، احکام و سیاست این چنین پرمایه و پرمحتوا باشد.» (29)
مرحوم شیخ عباس قمی در منتهی الآمال مینویسد: معاویة بن ابی سفیان گفت: «به خدا قسم راه فصاحت و بلاغت را بر قریش کسی غیر از علی(ع) نگشوده و قانون سخن را کسی غیر از او تعلیم نکرده است.» (30)
جریر از مغیره نقل میکند: «زمانی که علی(ع) به شهادت رسید، معاویه خواب بود، او را بیدار کردند و خبر شهادت آن حضرت را به او رساندند. معاویه برخاست، نشست و سپس شروع به گریه کرد و گفت: «انا لله و انا الیه راجعون» زن او، فاخته هم از خواب بیدار شد و گفت: تو دیروز بر علی(ع) طعن میزدی و در حق وی ناسزا میگفتی و امروز برای او گریه میکنی؟
معاویه گفت: وای بر تو! من گریه میکنم بر کسی که مردم از علم، حلم و بردباریاش محروم شدند. وای بر تو ای فاخته، آنچه از علم، فضل و سوابق او از بین رفت تو نمیدانی.» (31)
عمرو بن عاص
عمرو بن عاص، اشعاری در مدح و عظمت امام علی(ع) سرود و برای معاویه فرستاد که ترجمه بخشی از آن چنین است:
«سفارشهای رسول خدا(ص) را در مورد علی(ع) فراوان شنیدیم، پیامبر(ص) در روز غدیر خمّ بالای منبر رفت و ولایت علی(ع) را اعلام کرد، در حالی که همه همراهان آن حضرت حاضر بودند که (پیامبر) امیریِ مؤمنان را از طرف خدا به علی(ع) بخشید، در حالی که خوب امیر و جانشینی (برای پیامبر) بود.» (32)
در تاریخ آمده است که روزی معاویه، دشمن سرسخت امام علی(ع) به اتفاق فرزند نابکارش یزید و عمرو بن عاص نشسته بود؛ در این هنگام شخصی از مصر هدیه نفیسی (قالیچه نفیسی) آورد و به معاویه اهدا کرد. معاویه در آن روز پیشنهاد عجیبی به یزید و عمرو بن عاص کرد، گفت: «هر یک از ما یک بیت شعر در شأن علی(ع) بگوییم و شعر هر کدام از ما، اگر از نظر ظاهر و معنی، جالب و زیبا بود، این هدیه مال او باشد.»
یزید و عمرو بن عاص پیشنهاد معاویه را پذیرفتند.
معاویه گفت:
خَیرٌ الوَری مِن بَعدِ اَحمَدَ حیدَرٌ
وَ الناسُ اَرضٌ وَ الوَصِیُّ سَماءٌ
یعنی: «بهترین مردم بعد از پیامبر(ص)، حیدر است؛ زیرا تمام مردم به منزله زمین هستند و علی(ع) به مثابة آسمان است»؛ هر چه برکت از زمین به دست میآید از آسمان است؛ زیرا اگر آسمان نبارد و آفتاب به زمین نتابد ... هرگز از زمین چیزی روییده نخواهد شد و حقاً شعر خوبی انشاد کرده است.
عمرو بن عاص در مقابل او گفت:
و هُوَ الَّذی شَهِدَ العدُوُّ بَفَضلِهِ
وَ الفَضلُ ما شَهِدَت بِه الأعداءُ
یعنی: «علی(ع) کسی است که مثل معاویه، دشمن او، او را ستایش و تمجید میکند و فضیلت آن است که دشمن به آن شهادت دهد؛ به دیگر سخن علی(ع) کسی است که دوست و دشمن اعتراف به فضل او دارند و او را ستایش میکنند.
یزید گفت:
کَمَلیحَةٍ شَهِدَت بِها ضَرّائُها
وَ الحُسنُ ما شَهِدَت بِه ضَرّاءُ
یعنی: «علی(ع) همچون بانوی زیباروی و نمکینی است که هووهای او، به نیکی و بزرگواری او گواهی دهند، زیبایی آن است که هووها به آن گواهی دهند.»
به هر حال شعر عمرو بن عاص از نظر شیوایی عبارت برنده تشخیص داده شد، و آن هدیه، نصیب او گردید. (33)
در مناقب خوارزمی آمده است که معاویه برای مقابله با امام علی(ع)، جهّال شام و عناصر فرومایه را فریفت و دنیاطلبان را با مال و مقام خریداری کرد، دربارة شیوه مبارزه با امام علی(ع) با مشاورانش به رایزنی پرداخت. برادرش (عقبه) گفت: ای معاویه! این کار بزرگی است که جز با عمرو بن عاص که داهیه زمان و مکّار دوران است سامان نگیرد. مردم شام نیز نسبت به او گرایشی دارند. معاویه گفت: به خدا راست گفتی، اما او از دوستداران علی است، میترسم دعوتم را اجابت نکند.
عقبه گفت: او را با مال و مقام تطمیع کن.
معاویه نامهای به عمرو بن عاص نوشت و در آن نامه از مظلومیت عثمان سخن گفت و خود را خلیفه عثمان خواند که قصد خونخواهی او را دارد و علی(ع) را به قتل وی متهم کرد و اینکه معاویه در صدد جنگ با اوست.
عمرو بن عاص نامه معاویه را خواند و در پاسخ او نوشت: نامه تو را خواندم و در آن تأمل کردم. مرا دعوت کردهای که از اسلام شانه خالی کنم و با تو در گمراهی جسورانهات همراه شوم و در باطل، یاور تو باشم و به روی علی(ع) شمشیر بکشم، در حالی که او برادر رسول خدا، وصیّ او، ادا کنندة دین او، عمل کننده به وعدههای او، همسر دختر او – که سیّده زنان اهل بهشت است – و پدر دو سبط گرامی حسن و حسین، آقایان جوانان اهل بهشت است. چنین چیزی هرگز روا نباشد...
ابوالحسن، برادر رسول خدا و وصی او را، به بغی و حسد بر عثمان متهم ساختی و او را محرک قتل عثمان شمردی که این ادعا دروغ و تهمت است. وای بر تو ای معاویه! آیا میدانی که ابوالحسن در محضر پیامبر جانفشانی کرد، در بستر او آرمید، به اسلام سبقت گرفت و برای خدا هجرت نمود و پیامبر خدا درباره او فرمود: «او از من است و من از او هستم.»
و در روز غدیر خم گفت: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ» و در روز خیبر درباره او گفت: «فردا پرچم را به دست کسی میدهم که او خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول او را دوست دارند.» و در آن روزی که مرغی بریان شده در محضر پیامبر حاضر بود و از خدا خواست که بهترین مخلوقش را بفرستد تا با او هم غذا شود، علی آمد و در غزوه بنی نضیر فرمود: «علیٌّ قاتِلُ الفجَرةِ و امامُ البَرَرَة مَنصُورٌ مَن نَصَرهُ و مَخذُولٌ مَن خَذَلَهُ؛ علی(ع) قاتل فاجران و امام ابرار است هر که یاریش کند منصور است و هر که دست از یاریش بردارد، مخذول است.»
درباره او گفت: «عَلیٌّ اِمامُکُم بَعدی؛ علی(ع) پس از من پیشوای شما است.» و برای من، تو و خویشاوندانش تأکید فرمود که: من در میان شما دو چیز گرانسنگ را میگذارم: کتاب خدا و عترتم. فرمود: «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا» و تو خود میدانی ای معاویه! که آیاتی در فضیلت او رسیده که درباره هیچ کس نرسیده است؛ مانند آیات «یُوفُونَ بِالنَّذرِ...» (34) و « إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ...» (35) و «أَ فَمَنْ کانَ عَلى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ ...» (36) و «مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ...» (37) و «...قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى ...» (38)
سپس به ذکر روایاتی چند از پیامبر اکرم(ص) در فضایل امیرالمؤمنین(ع) پرداخت و در خاتمه نامه نوشت: ای معاویه! این پاسخ نامه تو! نامهای که اگر کسی عقل یا دین داشته باشد، فریب آن را نمیخورد والسلام.
معاویه نامه عمرو بن عاص را گرفت و مطابق آن بار دیگر مال و ریاست را بر او عرضه داشت، اشعاری برای او نوشت و باز هم عمرو بن عاص با اشعاری پاسخ منفی داد. مجدّداً معاویه نامهای نوشت و منشور ولایت مصر را همراه نامه برای او فرستاد همینجا عمرو بن عاص به فکر فرو رفت که چه کند! شب را با بیخوابی سپردی کرد، در حالی که اشعاری میسرود. همین که صبح شد غلامش «وردان» را که مرد خردمندی بود طلبید و با وی به رایزنی پرداخت. وردان گفت: اگر با علی(ع) باشی، آخرت داری، اما دنیا نداری و همین برای تو میماند و اگر به معاویه روی آوردی، دنیا داری، اما از آخرت محرومی. تو میدانی که دنیا برایت باقی نمیماند. حال بیندیش که کدامیک را انتخاب میکنی؟!
عمرو بن عاص لبخندی زد و اشعاری سرود بدین مضمون: وردان با هوشمندی حقیقت را بیان کرد، اما حرص و عشق به دنیا مرا رها نمیسازد! از اینرو با آگاهی به عواقب امر، دنیا را برمیگزینم؛ این را بگفت و رهسپار شام شد.
پسرش عبدالله و غلامش وردان، او را منع کردند و همین که به دو راهی شام و عراق رسیدند، وردان گفت: این راه عراق و راه آخرت است و آن راه، راه شام و راه دنیا! به کدامین راه خواهی رفت؟ گفت: راه شام. (39) به این ترتیب عمرو بن عاص دین را به دنیا فروخت و به عنوان یک همکار و مشاور نیرنگباز در خدمت معاویه درآمد.
مروان بن حکم
«مروان بن حکم» در سالهای نخست هجرت پیامبر اکرم(ص) به دنیا آمد و همراه پدرش «حکم بن ابی العاص» به طائف تبعید شد، او هنوز به دنیا نیامده بود که پیامبر اسلام(ص) او را در «صلب پدر» لعنت کرد.
وی که پس از یزید بن معاویه به خلافت رسید، با امام سجاد(ع) روبرو شد و گفت: «هیچ کس از مسلمانان بیش از علی(ع) از عثمان طرفداری نکرد و مانع کشتن او نشد.
امام سجاد(ع) فرمود: «پس چرا بر منابر دشنامش میدهید؟» مروان گفت: کار ریاست و سلطنت ما جز به این گونه استوار نمیشود.» (40)
فضایل امام علی(ع) از زبان خواهر عمرو بن عبدود
در جنگ خندق نبرد سختی بین حضرت علی(ع) و عمرو بن عبدود، از شجاعان عرب درگرفت. در نبرد طولانی و سخت، عمرو فرصتی پیدا کرد و شمشیر خود را بر فرق مبارک امیر المؤمنین(ع) فرود آورد و به آن حضرت جراحتی رسانید. ایشان شمشیری بر پای او زد و پای او را قطع کرد و عمرو، به زمین افتاد، امیر المؤمنین(ع) بر سینهاش نشست، عمرو گفت: «یَا عَلِیُّ قَدْ جَلَسْتَ مِنِّی مَجْلِساً عَظِیماً؛ ای علی در جای بزرگی نشستی.» آنگاه چون مرا کشتی جامه از تن من باز مکن، حضرت فرمود: این کار بر من خیلی آسان است.
ابن ابی الحدید و دیگران گفتهاند: هنگامی که امیر المؤمنین(ع) از عمرو ضربت خورد مانند شیر خشمناک بر عمرو شتافت و با شمشیر سر پلیدش را از تن جدا کرد و بانگ تکبیر برآورد، مسلمانان از صدای تکبیر علی(ع) دانستند که عمرو کشته شد. پس رسول خدا(ص) فرمود: «ضربت علی(ع) در روز خندق بهتر است از عبادت جن و انس تا روز قیامت.»
خواهر عمرو، وقتی بر سر جنازه برادرش آمد، بر خلاف رسم آن زمان ملاحظه کرد که جنازه برادر «مثله» نشده و زره عمرو را که مثل آن در عرب پیدا نمیشد با سایر اسلحه و لباسهایش به غارت نرفته است. گفت: «مَا قَتَلَهُ اِلاَّ کَریمٌ؛ برادر مرا نکشته است، مگر مردی کریم.»
سپس از قاتل برادرش پرسید، کیست کشنده برادر من؟ جواب دادند: شمشیر خدا و شیر اسلام «علی بن ابی طالب».
خواهر عمرو اشعاری سرود که ترجمه دو بیت آن چنین است: «اگر برادرم را جز علی، شخص دیگری کشته بود، تمام عمرم را با گریه و زاری میگذراندم. ولی کشنده برادرم در جهان نظیری ندارد!! از سوی دیگر پدر او در شرافت و فضیلت مهتر و سرور مردم بود.» (41)
نکته شایان توجه اینکه زنان از نظر عواطف و احساسات بر مردان برتری دارند و روشن است که هنگام قتل و مرگ برادر غوغایی برپا میکنند، آنهم ماند «عمرو بن عبدودّی» که برابر هزار مرد جنگی به حساب میآمد! ولی بزرگواری و شخصیت بینظیر علی(ع) تمام این پیشبینیها را مغلوب ساخت و خواهر وی را به مدیحه سرایی و ثناگویی وا داشت!! آری علی مردی است که کافران و اهل کتاب در برابر عدالت و عظمت او پیشانی ادب بر خاک زیر پایش میسایند!!
نتیجه سخن
این همه اعتراف و گواهی بر حقانیت مولی الموحدین، امام علی(ع)، از جانب خلفای سه گانه بیانگر چیست؟ وقتی که خلفاء اقرار میکنند که او «اَعلَمُ النَّاسِ»، «اَفقَهُ النَّاسِ فِی دِینِ اللهِ»، «اَقضَی اَهلِ المَدِینَة» است؛ هنگامی که اظهار میکنند: بدون او قادر بر حلّ مشکلی نیستند؛ (42) که او را مولای خود و مولای هر مؤمن و مؤمنهای میدانند و اعتراف به صدور حدیث منزلت و حدیث غدیر میکنند، آنجا که در قضاوت بین مردم و بیان حکم الهی اشتباه میکنند و امیر المؤمنین، علی بن ابی طالب(ع) آنها را به اشتباهشان آگاه میکند و از خطایی که کردهاند باز میدارد؛ آن گاه که علی(ع) در مناظره یهود و نصاری به کمک میطلبند و خود قادر به پاسخگویی نیستند؛ همه این اعترافها گواه چیست؟
آیا به راستی بر طبق اسلام به خلافت رسیده و بر اساس شریعت اسلام حکم کردهاند؟ اگر حدیث ثقلین میگوید: با تمسک به اهل بیت(ع) و قرآن کریم هرگز گمراه نمیشوید، چگونه این حدیث را کنار گذاشته و به غیر اهل بیت عصمت و طهارت(ع) تمسک بجوییم؟ آیا میتوانیم هم به روش «خلیفه ثانی» باشیم که گفت: کتاب خدا ما را کافی است و هم در روش پیامبر اعظم اسلام(ص) قرار بگیریم که فرمودند: «کتاب خدا، با عترت سبب هدایت و نجات شماست؛ اِنْ تَمَسَّکتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا اَبَداً»
آیا نجات امت اسلام در روش و بیان رسول خدا(ص) است که قرآن درباره او فرمود: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی...»؛ (43) یا در روش خلیفه دوم است در بسیاری از موارد گفت: «لَوْ لَا عَلِیٌّ لَهَلَکَ عُمَرُ» و نیز گفت: «اَعُوذُ بِالله مِنْ مُعْضَلَة لاَ عَلِیٌّ بِهَا» و نیز گفت: «عَلِیٌّ اَقْضَانَا»؟
با توجه به مطالب یاد شده، ما به حکم عقل، برهان معرفت و عبودیت، حدیث ثقلین و منزلت حدیث سفینه و ... به کسی تمسک میجوییم و ولایت کسی را بر گردن مینهیم که پیامبر اعظم(ص) از طریق وحی او را عِدل قرآن کریم قرار داده و تمسک به او را مایه نجات و هدایت بشریت دانسته است و خلفای سه گانه را با نبود او از اداره امور مملکتی و قضاوت بین مسلمانان و پاسخگویی در برابر دیگران عاجز میدانستند.
هدف نویسنده از آوردن کلمات اندیشمندان اهل سنت و اندیشمندان غیرشیعی، برای تبیین و نشان دادن بزرگی شخصیت آن امام همام نبوده است؛ زیرا شخصیت عظیم علی(ع) احتیاج به استمداد از گفتارها و افکار دیگران ندارد و عظمت خود ساخته آن بزرگوار به هیچ گونه پشتوانهای نیازمند نیست. وجود امام علی(ع) چون وجود عقل است که هر چیز باید بدو سنجیده شود و ارج و قابلیت هر پدیده به پایگاه عالی او منتهی گردد و او را تنها باید به وسیله خود او و فروغ ذات او شناخت. این شخصیت، این انسان که آیینه صفات خداوندی است، به هیچ معرفی جز نشان دادن شخصیتش با بیان ارزشهایی که خدا و رسولش برای وی بیان کردهاند، نیازمند نیست.
علی(ع) را با کدام گفتار و افکار میتوان سنجید. علی اقیانوس بیکرانی است که دست یافتن بر اعماق ذخایر و گنجینههای فضیلت و دانشش کار هیچ شناور و غواصی نیست. اما در عین حال ما انسانهای خاکی که خود را شیعه و تابع آن حضرت میدانیم، باید بکوشیم که در پیمودن راه زندگی، این انسان مقدس را که همه دقایق عمرش را با درخشانترین برنامه به پایان برده است درست بشناسیم، تا او و طرز اندیشه و عمل او در روح و روان ما تجسم یابد و ما را دائم به پیروی و اقتدای او وادار کند و فضایلش برای ما سرچشمه تولید فضیلتها باشد؛ بر این اساس در این نوشتار مختصر خواستهایم که به سوی این اقیانوس بیکران با وسایل گوناگون راه یابیم و در پی بردن به این موجود شگفتانگیز و معمای خلقت، از نیروی فکری دیگران استمداد جوییم و به وسیله رشتههای تابنده افکار با این خاور تابناک بیشتر آشنا شویم.
در این گونه نظرها که بسیاری از گذشتگان و معاصران از مذاهب مختلف درباره آن امام همام اظهار داشتهاند تنها عظمت و سرافرازی برای صاحبان این نظرهاست که توانستهاند هر یک در حد امکان خود، این روح بیکران را بشناسند و این فروغ پایدار را با چشم بصیرت خویش بنگرند و به این شعاع آسمانی با دیده اعجاب و حقیقت شناسی خیره شوند و با نورافکن عقل و احساسات، مردی نورانی را در خلال تاریخی تاریک و پرحوادث جستجو کنند.
تاریخ به وسایل گوناگون دست میزد تا شاید بتواند از گسترش این فروغ تابان بکاهد و در برابر آن، ابرهای تیره و پوشانندهای به وجود آورد. اما تلألو شگفتآور حقیقت به پهن شدن و نفوذ خود ادامه داد و اندیشههای بلند انسانهای آزاد و روشنفکر را به خود جلب کرد، تا در ظلمات تاریخ سرچشمه حیات فضایل و بخشنده بقای انسانیت را بیابند.
بر این اساس، دوستداران و ارداتمندان آن حضرت، به شکلهای مختلف خاکساری خویش را نسبت به آستان مقدس و گرامیاش اظهار داشتهاند و قطعاً قطرهای از دریای بیکران کرامات و فضایل آن امام همام را دریافت و بیان کردهاند، تا از منظری دیگر بر آن حضرت بنگریم و آن بزرگوار را از زبان دیگران مورد بررسی قرار دهیم.
خوش تر آن باشد که وصف دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
در فراز پایانی این نوشتار، به برخی از گفتهها و اعترافات دشمنان آن حضرت اشاره شد؛ بیان این سخنان و اعترافات، ماهیت مخالفان و دشمنان آن حضرت را برای همگان روشن مینماید؛ زیرا هر انسان عاقل و صاحب خرد، خطاب به دشمنانی چون معاویه خواهد گفت: اگر علی(ع) چنین بود، چرا در مورد آن حضرت آن گونه رفتار کردید؟ آیا این گونه رفتار با ولیّ خدا، نشانه آلودگی در دنیا و هوا پرستی نیست؟ همچنین دستآورد دیگر این گونه مطالب، این است که: طرفداران و عمّال و کارگزاران شجره ملعونه بنی امیه و دیگر دشمنان آن حضرت، با وجود بغض و کینهای که نسبت به آن امام همام در ضمیر خبیث خویش داشتند، در مواضع متعددی به عظمت و کمال آن امام بزرگوار اعتراف کردهاند.
سخن آخر: از آنچه ذکر شد، به روشنی درمییابیم که فضایل و مناقب امیرالمؤمنین(ع) از لابه لای پردههای ضخیم تاریکی عبور نموده و شرق و غرب عالم را پر کرده است، در حقیقت میتوان این مسئله را جزء خوارق عادات زندگی آن امام هُمام برشمرد و آن را مصداق روشن این آیه شریفه دانست: «یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ»؛ (44) «آنها میخواهند نور خدا را با دهانهای خود خاموش سازند، ولی خدا نور خود را کامل میکند، هرچند کافران خوش نداشته باشند.»
علی(ع) نور خداست و نور خدا خاموش شدنی نیست و اگر تمام عالم جمع شوند نمیتوانند آن را خاموش کنند. بسیار تلاش کردند و میکنند تا نور او را خاموش کنند، اما روز به روز، این نور پر فروغتر شد و میشود، تا جایی که دشمنان قسم خورده حضرتش به آن اعتراف نمودند. «اَلفَضلُ ما شَهِدَت بِهِ الأعدَاءُ؛ فضیلت آن است که دشمنان بر آن گواهی دهند.»
نه بقا کرد ستمگر نه بهجای ماند ستم
ظالم از دست شد و پایه مظلوم بجاست
-----------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
1) المراجعات، سید عبدالحسین شرف الدین، چاپ سوم، ص 218.
2) مسند احمد، ج 5، ص 26؛ مجمع الزوائد، ج5، ص 101.
3) فضایل حضرت علی(ع)، والعادیات، چاپ دارالحدیث، قم، ص 17.
4) دیوان شافعی، چاپ مصر، ص 32.
5) امام علی(ع) خورشید بیغروب، محمد ابراهیم سراج، مؤسسه انتشارات نبوی، تهران، چاپ اول، 1376 ش، ص 287.
6) امام علی(ع) از نگاه اندیشمندان غیر شیعه، اکبر اسدعلیزاده، مؤسسه امام صادق(ع)، قم، چاپ اول، 1381 ش، ص 50.
7) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص16.
8) همان، ص 28 و 29.
9) همان، ج 3، ص 260.
10) همان، ج 1، ص 27.
11) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص17.
12) امام علی در آینه عقل و قرآن، محمدجواد مغنیه، ص 125؛ علی(ع) از نگاه دیگران، جمعی از نویسندگان، دفتر نشر و پخش معارف با همکاری انتشارات امام باقر(ع)، مشهد، 1380 ش، ص 104.
13) تفسیر الکبیر، محمد بن عمر فخر الرازی، چاپ مصر، قاهره، 1357 ق، ج 1، ص 111.
14) الغدیر، ج 4، ص 397.
15) داستان غدیر، جمعی از دبیران، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1362 ش، ص 284.
16) امام علی(ع) خورشید بیغروب، محمد ابراهیم سراج، مؤسسه انتشارات نبوی، تهران، چاپ اول، 1376 ش، ص 270.
17) در آستانه آفتاب، عبدالرحمن رضایی، دانشگاه علوم رضوی، مشهد، 1380 ش، ص16.
18) چهارده معصوم ، آیت الله حسین مظاهری، ص 41.
19) امالی، شیخ طوسی، دار الثقافة، قم، 1416، مجلس 14، ص 416؛ ر.ک: ارشاد القلوب، دیلمی، انتشارات شریف رضی، 1412 ق، ج 2، ص 363.
20) انوار النعمانیة، سید نعمت الله جزائری، شرکت چاپ تبریز، ج 1، ص 27.
21) وی از بزرگترین روحانیون دانشمند اهل سنت، مفتی اسبق مصر، مصلح بزرگ و معاصر سید جمال الدین اسد آبادی بود.
22) شرح نهج البلاغه، شیخ محمد عبده مقدمه، ص 7 و 10.
23) سیری در نهج البلاغه، استاد مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، تهران، 1373 ش، چاپ دهم، ص 17 – 18.
24) جلوه ولایت، عذرا انصاری، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1376 ش، چاپ اول، ص 304.
25) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 15، ص 114 و 174.
26) امام علی(ص) خورشید بیغروب، محمد ابراهیم سراج، ص 345.
27) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 33، ص 50.
28) امام علی(ع) خورشید بیغروب، محمد ابراهیم سراج، ص 345.
29) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 6، ص72 – 74.
30) منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، نشر پیام آزادی، تهران، چاپ اول، 1379 ش، ج 1، ص252.
31) فرائد السمطین، شیخ الاسلام ابراهیم بن محمد جوینی، موسسة المحمودی للطباعة و النشر، بیروت، چاپ اول، 1400 ق، ج 1، ص372 و 373.
32) ترجمۀ الامام علی بن ابی طالب(ع) از تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج 2، ص 89.
33) حکایتهای شنیدنی، ج 4، ص 36.
34) انسان/ 7.
35) مائده/ 55.
36) هود/ 17.
37) احزاب/ 23.
38) شوری/ 23.
39) مناقب خوارزمی، ص 129 و 130.
40) امام علی(ع) خورشید بیغروب، محمد ابراهیم سراج، ص 352.
41) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص20 و 21.
42) چنانکه در منابع اصیل اسلامی شیعه و سنی آمده است که: هرگاه مشکل علمی و قضایی برای هر یک از خلفا در دوران خلافتشان پیش میآمد به آن امام همام مراجعه میکردند. درباره خلیفه دوم آمده است که وی بارها به عجز خود و دانش و فضل بیکران امام علی(ع) اعتراف نموده است که مرحوم علامه امینی در «الغدیر» 73 مورد از اعترافهای وی (خلیفه دوم) را به طور مستند ثبت کرده است. (به عنوان نمونه ر.ک: مسند احمد، ج 352؛ صواعق المحرقه، ص 767؛ ریاض النضرة، ج 2، ص 194 و 197 – 198 و 244؛ تذکرة الخواص، ص 85 و 87 – 88؛ مناقب خوارزمی، ص 48، 58، 60؛ تاریخ ابن عساکر، ج 2، ص 325؛ تاریخ ابن کثیر، ج7، ص 359؛ طبقات ابن سعد، ص 459 – 461، 860 و دیگر منابع اصیل اهل سنت... .)
43) نجم/ 3 و 4.
44) صف/ 8.