مسجد جامع امام حسین(ع) شهر اندیشه

لیست موضوعی کتابخانه
يكشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۳، ۰۹:۵۲ ق.ظ

نهم محرم الحرام

محاصرة خیمه‌های امام حسین(علیه السلام) در کربلا
امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «تاسوعا روزی بود که حسین(علیه السلام) واصحابش را در کربلا محاصره و سپاهیان شام بر کشتن آن حضرت اجتماع کردند و پسر مرجانه و عمر بن سعد به دلیل کثرت سپاه و لشکری که برای آنها جمع شده بود، خوشحال شدند، و آن حضرت و اصحابش را ضعیف شمردند و یقین کردند که یاوری برای او نخواهد آمد و اهل عراق حضرتش را یاری نخواهند نمود». سپس فرمودند: «پدرم فدای آن کسی که او را غریب و تنها گذاشتند، و در تضعیف او کوشیدند!» .


رد امان نامه شمر توسط حضرت ابوالفضل العباس(علیه السلام)
در روز تاسوعا شمر ملعون برای حضرت ابوالفضل العباس(علیه السلام) و برادرانش امان نامه آورد. هنگامی که شمر به خیمه‌های امام حسین(علیه السلام) رسید، بانگ برآورد که: «پسران خواهر ما کجایند؟ آن بزرگواران جواب ندادند. امام حسین(علیه السلام) فرمود: «جواب او را بدهید اگر چه فاسق است».
حضرت عباس(علیه السلام) در جواب او فرمودند: «چه می‌گویی؟».
شمر گفت: «من از جانب امیر عبیدالله برای شما امان نامه آورده‌ام. شما خود را برای حسین(علیه السلام) به کشتن ندهید».
حضرت عباس(علیه السلام) با صدای بلند فرمود: «لعنت خدا بر تو و بر امان تو باد. ما امان داشته باشیم در حالی¬که پسر دختر پیامبر خدا در امان نباشد؟!»
درخواست تأخیر جنگ از سوی امام حسین(علیه السلام)
عصر روز نهم محـرم عمر بن سعد رو به لشکریان خود کرد و فریاد زد:
«ای سپاه خدا! سوار شوید و شاد باشید که به بهشت می‌روید!!» و با این فرمان لشکریان او به سمت خیمه‌های امام حسین(علیه السلام) حرکت نمودند. امام در جلوی خیمة خویش نشسته بود و به شمشیر خود تکیه داده و سر بر زانو نهاده بود. پس در این هنگام سر مبارک خویش را بلند کرد و به حضرت ابوالفضل(علیه السلام) فرمودند: «ای عباس! جانم فدای تو باد! بر اسب سوار شو و از آنها بپرس برای چه به اینجا آمده‌اند؟».
حضرت ابوالفضل(علیه السلام) به همراه بیست تن از اصحاب به سمت سپاه دشمن رفتند و علت این حرکت را جویا شدند. عمر بن سعد در پاسخ گفت: «یا بیعت با یزید یا آمادة نبرد خونین!!»
حضرت به آنان گفت: «صبر کنید تا پیام شما را به امام حسین(علیه السلام) برسانم.» چون پیام آنان را به امام رساند، آن حضرت فرمودند: «برادرم ابوالفضل! به نزد سپاه دشمن برگرد، بلکه همین امشب از آنان مهلت بگیری تا ما مشغول نماز و راز و نیاز با خدا باشیم؛ خداوند می‌داند که من به نماز و قرائت قرآن و دعا کردن، عشق می‌ورزم». به این صورت جنگ به تأخیر افتاد.
خطبه خواندن امام حسین(علیه السلام)
امام سجاد(علیه السلام) می‌فرمایند: «پدرم امام حسین(علیه السلام) در شب عاشورا اصحاب خویش را نزد خود فراخواندند. من نیز در حالی¬که بیمار بودم به نزد ایشان رفتم تا گفتارشان را بشنوم. پس پدرم به اصحاب و یاران خویش فرمودند:
"خدای را ستایش می‌کنم به بهترین ستایشها و او را سپاس می‌گویم در خوشی و ناخوشی؛ بار خدایا! تو را سپاسگزارم که ما را به نبوت گرامی داشتی و علم قرآن و فقه دین را به ما کرامت فرمودی و گوشی شنوا و چشمی بینا و دلی آگاه به ما عطا نمودی. پس ما را از زمرة سپاسگزاران قرار بده.
اما بعد، به درستی که من یارانی بهتر و باوفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بیتی فرمان بردارتر و به صلة رحم پایبندتر از اهل بیتم نمی‌شناسم؛ خدا شما را به سبب یاری من جزای خیر دهد. من ‌می¬دانم که فردا کار ما با اینان به جنگ خواهد انجامید. من بیعت خود را از شما برمی‌دارم و اجازه می‌دهم تا از سیاهی شب برای پیمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده کنید و هر یک از شما دست یک تن از اهل بیت مرا بگیرید و در روستاها و شهرها پراکنده شوید تا خداوند فرج خود را برای شما مقرر دارد. این مردم مرا می‌خواهند و چون بر من دست یابند با شما کاری ندارند"».
پس از این فرمایش امام، اهل بیت و اصحاب آن حضرت یکی پس از دیگری برخاستند و با سخنانی بر فداکاری و وفاداری خود تا مرز شهادت نسبت به امام(علیه السلام) پافشاری نمودند .
حفر خندق در اطراف خیمه‌های امام حسین(علیه السلام)
امام حسین(علیه السلام) به یاران خویش فرمان داد تا اطراف خیمه‌ها را خندق بکنند و آن را از تیغ و نی پر کنند تا در هنگام حمله دشمن، آنها را آتش زنند و راه ارتباطی دشمن با خیمه‌ها قطع شود و فقط از یک قسمت که یاران امام مستقر بودند، جنگ صورت پذیرد .
غسل شهادت
امام حسین(علیه السلام) حضرت علی‌اکبر(علیه السلام) را با سی نفر سواره و بیست نفر پیاده فرستادند تا از شطّ فرات آب بیاورند. پس از آنکه آنان، مشک‌های آب را به خیمه‌ها آوردند، امام رو به اصحاب خود نمودند و فرمودند: «برخیزید و آب بنوشید که این آخرین توشة شماست؛ وضو گرفته، غسل کنید و لباس‌های خود را بشویید تا کفن شما باشد!»
نقل شده که عبدالرحمن و بریر بن خضیر بر درِ خیمه ای که به منظور استحمام و نظافت بود به نوبت ایستاده بودند تا داخل شده خود را نظافت کنند. بریر با عبدالرحمن مزاح می‌کرد! عبدالرحمن به او گفت: «حال وقت مزاح نیست!» بریر گفت: «خویشان من می‌دانند که هرگز نه در جوانی و نه در کهولت، اهل شوخی نبوده‌ام؛ ولی چون به من بشارت سعادت و بهشت داده شده است، سر از پا نمی‌شناسم و فاصلة میان خود و بهشت را جز شهادت نمی‌دانم».

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی