يكشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۲۴ ق.ظ
داستان مباهله
مفسران مىنویسند: پیامبر اسلام(ص) به موازات مکاتبه
با سراندول جهان، و مراکز مذهبى نامهاى به اسقف نجران «ابوحارثه»نوشت و طى آن
نامه ساکنان «نجران» را به آئین اسلام دعوت نمود اینک مضمون نامه آن حضرت:
«به نام خداى ابراهیم و اسحاق و یعقوب (این نامهاى است) ازمحمد پیامبر و رسول خدا
به اسقف نجران خداى ابراهیم و اسحاق و یعقوب و احمد را ستایش مىکنم و شماها را از
پرستش بندگان به پرستش خدا دعوت مىنمایم، شما را دعوت مىکنم که از ولایت
بندگانخدا خارج شوید و در ولایت خداوند وارد آئید ، و اگر دعوت مرا نپذیرفتید
(لااقل) باید به حکومت اسلامى مالیات(جزیه) بپردازید (که در برابر این مبلغ جزئى
از جان و مال شما دفاع مىکند) و در غیراین صورت به شما اعلام خطر مىشود».
و برخى از مصادر تاریخى شیعه اضافه مىکند: پیامبر آیه مربوط به اهل کتاب را که در آن همگى به پرستش خداى
یگانه دعوتشدهاند ، نیز نوشت.
نمایندگان پیامبر وارد نجران شده، نامه پیامبر را به«اسقف» دادند، وى نامه را با دقت هرچه تمامتر خوانده و براى تصمیم شورائى مرکب از شخصیتهاى بارز مذهبى و غیر مذهبى تشکیلداد، یکى از افراد طرف مشورت «شرحبیل» بود که به عقل و درایت و کاردانى معروفیت کامل داشت، وى در پاسخ اسقف چنین اظهار نمود، اطلاعات من در مسائل مذهبى بسیار ناچیز است ، بنابراین منحق اظهار نظر ندارم و اگر در غیر این موضوع با من وارد شور مىشدید ، من مىتوانستم راه حلهائى در اختیار شما بگذارم.
ولى ناچارم مطلبى را تذکر دهم و آن این که: ما کرارا از پیشوایان مذهبى خود
شنیدهایم: روزى منصب نبوت از نسل «اسحاق» به فرزندان «اسماعیل» انتقال خواهد
یافت. و هیچ بعید نیست که«محمد» که از اولاد اسماعیل است، همان پیامبر موعود
باشد.
شورا نظر داد که گروهى به عنوان «هیئتى از نجران» به مدینه برود ، تا از نزدیک
با محمد (ص) تماس گرفته و دلائل نبوت او را بررسى کنند.
شصت تن از زبدهترین و داناترین مردم نجران انتخاب شدند و در راس آنان سه پیشواى
مذهبى بود این سه تن عبارت بودند از:
1 - «ابوحارثه بن علقمه» که اسقف اعظم نجران که نمایندهرسمى کلیساهاى روم در
حجاز بود.
2 - «عبدالمسیح» رئیس هیئت و به عقل و تدبیر و کاردانىمعروف بود.
3 - «ایهم» که فرد کهنسال و شخصیت محترم ملت نجران بهشمار مىرفت.
هیئت نجران، طرف عصر درحالى که لباسهاى تجملى ابریشمى بر تنو انگشترهاى طلا بر
دست و صلیبها بر گردن داشتند، وارد مسجد شدهبه پیامبر سلام کردند، ولى وضع زننده
و نامناسب آنان آنهم درمسجد، پیامبر را سخت ناراحت نمود. احساس کردند که از
آنانناراحتشده است، اما علت ناراحتى را ندانستند، فورا با عثمانبن عفان و
عبدالرحمان بن عوف که سابقه آشنائى با آنان داشتند، تماس گرفتند و جریان را به
آنها گفتند آنان اظهار داشتند که حلاین گره به دست على بن ابى طالب(ع)است، آنان
به امیرمومنان مراجعه کردند على(ع)در پاسخ آنها چنین گفت: شما باید لباسهاى خود
را تغییر دهید، و با وضع ساده، بدون زر و زیور به حضور حضرت بیائید. در این صورت
مورد احترام و تکریم قرار خواهیدگرفت» .
نمایندگان نجران با لباس ساده بدون انگشتر طلا، شرفیاب محضر پیامبر شده و سلام
کردند، پیامبر با احترام خاص پاسخ سلام آنانرا داد، و برخى از هدایائى را که براى
وى آورده بودند، پذیرفت.
نمایندگان پیش از آن که وارد مذاکره شوند، اظهار کردند که وقت نماز آنان رسیده
است، پیامبر اجازه داد که نمازهاى خود رادر مسجد مدینه در حالى که رو به مشرق
ایستاده بودند، بخوانند .
سیرهنویس معروف «برهان الدین حلبى» مىنویسد: پیامبر به آنان گفت من شما را به
آئین توحید و پرستش خداى یگانه، و تسلیم در برابر اوامر او دعوت مىکنم، سپس آیاتى
چنداز قرآن براى آنان خواند.
آنان در پاسخ گفتند: اگر مقصود از اسلام ایمان به خداى یگانهاست، ما قبلا به او
ایمان آورده و به احکام وى عمل مىنمائیم.
پیامبر در پاسخ آنان گفت: اسلام علائمى دارد چگونه مىگویید خداى یگانه را پرستش
مىکنید در صورتى که شماها صلیب را مىپرستید و از خوردن گوشتخوک پرهیز نمىکنید
و مسیح را فرزند خدا مىدانید.
نمایندگان نجران گفتند: آرى او فرزند خداست زیرا مادر او مریم، بدون نزدیکى با کسى
، او را به دنیا آورد، ناچار باید او فرزند خدا باشد در این موقع فرشته وحى بر
پیامبر نازل شد و اینآیه را آورد:
(ان مثل عیسى عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون) (آل عمران:
59).
تولد عیسى از مادر بدون آن که کسى با او نزدیکى کند، نزد خدا همچون آدم است که او
را از خاک آفرید و سپس به او فرمود: موجود باش او هم فورا موجود شد(بنابراین ولادت
مسیح بدون پدر دلیل برالوهیت او نیست).
مسیحیان نجران در مقابل منطق وحى ناگزیر شدند راه مجادله در پیش گیرند و پیشنهاد
مباهله دادهاند، در آن موقع پیک الهى نازلشد پیامبر را نیز به مباهله مامور
ساخت، طرفین به فیصله دادنمساله از طریق مباهله آماده شدند و قرار شد فردا همگى
براى مباهله حاضر و آماده شوند.
وقت مباهله فرا رسید و قرار بود که مباهله در نقطه خارج از شهر مدینه در دامنه
صحرا انجام گیرد پیامبر از میان مسلمانان و بستگان زیاد فقط چهار نفر را براى
مباهله برگزید و این چهار تنجز على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام کسى دیگر
نبود.
سران هیئت نمایندگى نجران با یکدیگر گفتگو مىکردند و مىگفتند اگر محمد با شکوه
مادى به میدان مباهله وارد شود، اعتمادى به ادعاى او نیست، و اگر به وضع ساده
همراه عزیزانش گام در صحراى مباهله بگذارد، عمل او گواه بر اعتماد او به نبوت
خویش است تا آنجا که عزیزان خود را به میدان مباهله آورده است، هنوز در اینگفتگو
بودند که چهرههاى معصومى براى آنان آشکار گشت همگى باهمگفتند این مرد به دعوت
خود اعتقاد راسخ دارد و گرنه یک فرد دروغگو یا شاک عزیزان خود را در معرض بلاى
آسمانى قرار نمىدهد و لذا با دیدن این وضع وارد شور شدند و از مباهله منصرف گشتند
قرار شد هر سال مبلغى به عنوان جزیه (مالیات سرانه)بپردازند و در برابر آن حکومت
اسلامى از مال و جان آنان دفاع کنند.
عائشه مىگوید: روز مباهله پیامبر اسلام چهارتن همراهان خود را زیر چادر مشکى
رنگى، وارد کرد و این آیه را تلاوت نمود: (انمایرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل
البیت و یطهرکم تطهیرا) زمخشرى پس از بیان نکات آیه مباهله در پایان بحث مىنویسد:
سرگذشت مباهله و مفاد این آیه بزرگترین گواه بر فضیلت اصحاب کساء استو سندى زنده
بر حقانیت آئین اسلام مىباشد.
داستان مباهله بزرگترین سند فضیلتبراى اهل پیامبر است زیرا الفاظ و مفردات آیه
حاکى است که همراهان پیامبر در چه پایهاى از فضیلت قرار داشتند، زیرا پیامبر در
این آیه، علاوه بر این کهحسن و حسین علیهما السلام را فرزندان خود، و فاطمه(س)را
یگانهزن منتسب به خاندان خویش مىخواند، از شخص على(ع)به عنوان«انفسنا» تعبیر
مىکند و آن شخصیت عظیم جهان انسانى را به منزله جان پیامبر مىداند، فضیلتى
بالاتر از این که یک شخص از نظر معنویت و فضیلتبه پایهاى برسد که خداوند بزرگ او
را بهمنزله جان و روح پیامبر بخواند.
با سراندول جهان، و مراکز مذهبى نامهاى به اسقف نجران «ابوحارثه»نوشت و طى آن
نامه ساکنان «نجران» را به آئین اسلام دعوت نمود اینک مضمون نامه آن حضرت:
«به نام خداى ابراهیم و اسحاق و یعقوب (این نامهاى است) ازمحمد پیامبر و رسول خدا
به اسقف نجران خداى ابراهیم و اسحاق و یعقوب و احمد را ستایش مىکنم و شماها را از
پرستش بندگان به پرستش خدا دعوت مىنمایم، شما را دعوت مىکنم که از ولایت
بندگانخدا خارج شوید و در ولایت خداوند وارد آئید ، و اگر دعوت مرا نپذیرفتید
(لااقل) باید به حکومت اسلامى مالیات(جزیه) بپردازید (که در برابر این مبلغ جزئى
از جان و مال شما دفاع مىکند) و در غیراین صورت به شما اعلام خطر مىشود».
و برخى از مصادر تاریخى شیعه اضافه مىکند: پیامبر آیه مربوط به اهل کتاب را که در آن همگى به پرستش خداى
یگانه دعوتشدهاند ، نیز نوشت.
نمایندگان پیامبر وارد نجران شده، نامه پیامبر را به«اسقف» دادند، وى نامه را با دقت هرچه تمامتر خوانده و براى تصمیم شورائى مرکب از شخصیتهاى بارز مذهبى و غیر مذهبى تشکیلداد، یکى از افراد طرف مشورت «شرحبیل» بود که به عقل و درایت و کاردانى معروفیت کامل داشت، وى در پاسخ اسقف چنین اظهار نمود، اطلاعات من در مسائل مذهبى بسیار ناچیز است ، بنابراین منحق اظهار نظر ندارم و اگر در غیر این موضوع با من وارد شور مىشدید ، من مىتوانستم راه حلهائى در اختیار شما بگذارم.
ولى ناچارم مطلبى را تذکر دهم و آن این که: ما کرارا از پیشوایان مذهبى خود
شنیدهایم: روزى منصب نبوت از نسل «اسحاق» به فرزندان «اسماعیل» انتقال خواهد
یافت. و هیچ بعید نیست که«محمد» که از اولاد اسماعیل است، همان پیامبر موعود
باشد.
شورا نظر داد که گروهى به عنوان «هیئتى از نجران» به مدینه برود ، تا از نزدیک
با محمد (ص) تماس گرفته و دلائل نبوت او را بررسى کنند.
شصت تن از زبدهترین و داناترین مردم نجران انتخاب شدند و در راس آنان سه پیشواى
مذهبى بود این سه تن عبارت بودند از:
1 - «ابوحارثه بن علقمه» که اسقف اعظم نجران که نمایندهرسمى کلیساهاى روم در
حجاز بود.
2 - «عبدالمسیح» رئیس هیئت و به عقل و تدبیر و کاردانىمعروف بود.
3 - «ایهم» که فرد کهنسال و شخصیت محترم ملت نجران بهشمار مىرفت.
هیئت نجران، طرف عصر درحالى که لباسهاى تجملى ابریشمى بر تنو انگشترهاى طلا بر
دست و صلیبها بر گردن داشتند، وارد مسجد شدهبه پیامبر سلام کردند، ولى وضع زننده
و نامناسب آنان آنهم درمسجد، پیامبر را سخت ناراحت نمود. احساس کردند که از
آنانناراحتشده است، اما علت ناراحتى را ندانستند، فورا با عثمانبن عفان و
عبدالرحمان بن عوف که سابقه آشنائى با آنان داشتند، تماس گرفتند و جریان را به
آنها گفتند آنان اظهار داشتند که حلاین گره به دست على بن ابى طالب(ع)است، آنان
به امیرمومنان مراجعه کردند على(ع)در پاسخ آنها چنین گفت: شما باید لباسهاى خود
را تغییر دهید، و با وضع ساده، بدون زر و زیور به حضور حضرت بیائید. در این صورت
مورد احترام و تکریم قرار خواهیدگرفت» .
نمایندگان نجران با لباس ساده بدون انگشتر طلا، شرفیاب محضر پیامبر شده و سلام
کردند، پیامبر با احترام خاص پاسخ سلام آنانرا داد، و برخى از هدایائى را که براى
وى آورده بودند، پذیرفت.
نمایندگان پیش از آن که وارد مذاکره شوند، اظهار کردند که وقت نماز آنان رسیده
است، پیامبر اجازه داد که نمازهاى خود رادر مسجد مدینه در حالى که رو به مشرق
ایستاده بودند، بخوانند .
سیرهنویس معروف «برهان الدین حلبى» مىنویسد: پیامبر به آنان گفت من شما را به
آئین توحید و پرستش خداى یگانه، و تسلیم در برابر اوامر او دعوت مىکنم، سپس آیاتى
چنداز قرآن براى آنان خواند.
آنان در پاسخ گفتند: اگر مقصود از اسلام ایمان به خداى یگانهاست، ما قبلا به او
ایمان آورده و به احکام وى عمل مىنمائیم.
پیامبر در پاسخ آنان گفت: اسلام علائمى دارد چگونه مىگویید خداى یگانه را پرستش
مىکنید در صورتى که شماها صلیب را مىپرستید و از خوردن گوشتخوک پرهیز نمىکنید
و مسیح را فرزند خدا مىدانید.
نمایندگان نجران گفتند: آرى او فرزند خداست زیرا مادر او مریم، بدون نزدیکى با کسى
، او را به دنیا آورد، ناچار باید او فرزند خدا باشد در این موقع فرشته وحى بر
پیامبر نازل شد و اینآیه را آورد:
(ان مثل عیسى عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون) (آل عمران:
59).
تولد عیسى از مادر بدون آن که کسى با او نزدیکى کند، نزد خدا همچون آدم است که او
را از خاک آفرید و سپس به او فرمود: موجود باش او هم فورا موجود شد(بنابراین ولادت
مسیح بدون پدر دلیل برالوهیت او نیست).
مسیحیان نجران در مقابل منطق وحى ناگزیر شدند راه مجادله در پیش گیرند و پیشنهاد
مباهله دادهاند، در آن موقع پیک الهى نازلشد پیامبر را نیز به مباهله مامور
ساخت، طرفین به فیصله دادنمساله از طریق مباهله آماده شدند و قرار شد فردا همگى
براى مباهله حاضر و آماده شوند.
وقت مباهله فرا رسید و قرار بود که مباهله در نقطه خارج از شهر مدینه در دامنه
صحرا انجام گیرد پیامبر از میان مسلمانان و بستگان زیاد فقط چهار نفر را براى
مباهله برگزید و این چهار تنجز على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام کسى دیگر
نبود.
سران هیئت نمایندگى نجران با یکدیگر گفتگو مىکردند و مىگفتند اگر محمد با شکوه
مادى به میدان مباهله وارد شود، اعتمادى به ادعاى او نیست، و اگر به وضع ساده
همراه عزیزانش گام در صحراى مباهله بگذارد، عمل او گواه بر اعتماد او به نبوت
خویش است تا آنجا که عزیزان خود را به میدان مباهله آورده است، هنوز در اینگفتگو
بودند که چهرههاى معصومى براى آنان آشکار گشت همگى باهمگفتند این مرد به دعوت
خود اعتقاد راسخ دارد و گرنه یک فرد دروغگو یا شاک عزیزان خود را در معرض بلاى
آسمانى قرار نمىدهد و لذا با دیدن این وضع وارد شور شدند و از مباهله منصرف گشتند
قرار شد هر سال مبلغى به عنوان جزیه (مالیات سرانه)بپردازند و در برابر آن حکومت
اسلامى از مال و جان آنان دفاع کنند.
عائشه مىگوید: روز مباهله پیامبر اسلام چهارتن همراهان خود را زیر چادر مشکى
رنگى، وارد کرد و این آیه را تلاوت نمود: (انمایرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل
البیت و یطهرکم تطهیرا) زمخشرى پس از بیان نکات آیه مباهله در پایان بحث مىنویسد:
سرگذشت مباهله و مفاد این آیه بزرگترین گواه بر فضیلت اصحاب کساء استو سندى زنده
بر حقانیت آئین اسلام مىباشد.
داستان مباهله بزرگترین سند فضیلتبراى اهل پیامبر است زیرا الفاظ و مفردات آیه
حاکى است که همراهان پیامبر در چه پایهاى از فضیلت قرار داشتند، زیرا پیامبر در
این آیه، علاوه بر این کهحسن و حسین علیهما السلام را فرزندان خود، و فاطمه(س)را
یگانهزن منتسب به خاندان خویش مىخواند، از شخص على(ع)به عنوان«انفسنا» تعبیر
مىکند و آن شخصیت عظیم جهان انسانى را به منزله جان پیامبر مىداند، فضیلتى
بالاتر از این که یک شخص از نظر معنویت و فضیلتبه پایهاى برسد که خداوند بزرگ او
را بهمنزله جان و روح پیامبر بخواند.
۹۲/۰۸/۰۵